"http://www.w3.org/TR/html4/loose.dtd">
Sange Sabor
یادداشت ثابت - دوشنبه 93 آبان 20 :: 4:45 عصر :: نویسنده : sahar
ترشحات خوبی هایت
از اعماق رویاهایم ،فریادهایم را سکوت میکنم
طناب دار جلو چشام یه چهار پایه چوبی کهنه میرقصه زیر پاهام رفیقام قاطی دشمنام، نمیشه تشخیص دادشون از هم مثل ضربه هایی که زده بودم نا منظم و پشت سر هم میاد جلو یه نفر با یه پارچه رو سر یه ادم ترسو که داره فکرای زیادی توی سر نگاهش قفل تو چشام خالی میشه زیر پاهام یکم سر و صدا تــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــام
و رویای ما به حقیقت پیوست ، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد…
ایـن روزهــا....
باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام باز هم که یادت امانم را بریده است باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه
خدایا یه چیزی میگم ناراحت نشو ، دنیات ته نامردیه. (دلگیرم)
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ... تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ... لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 143802
|
|